چهار سطح ساده از تجربه کاربری وجود دارد که در کنفرانس گروه نیلسن نورمن در آمستردام در سال 2008 تعریف شده است. عبارتند از:
و دو سطحی که طراح تجربه کاربری بیشترین کنترل را بر آنها دارد، قابلیت استفاده و مطلوبیت است. اما باید دانست تفاوت بین قابلیت استفاده و مطلوبیت استفاده چیست؟
به طور خلاصه، محصول نباید راه حلی برای جستجوی مشکل باشد، بلکه باید راه حلی باشد که مشکلی را که کاربر به دنبال رفع آن است، حل کند.
قابلیت استفاده گام بعدی در نردبان تجربه کاربر است. آیا کاربر از ظاهر و احساس این محصول خوشش میآید؟ آیا کاربر این محصول را بیشتر از محصولات مشابه میخواهد؟ تا همین اواخر، قابلیت استفاده اغلب با تجربه کاربری اشتباه گرفته می شد. این فرض که محصولی که مشکلی را حل میکند و استفاده از آن آسان است. قابلیت استفاده دارد، برای کاربران کافی است، ایده معقولی بود اما معلوم شد که این کافی نیست. کاربر انتظار بیشتری از تجربه کاربری دارد و محصولاتی که فراتر از فاز قابلیت استفاده هستند.
در هر رده محصولی، رقبای زیادی وجود دارد. با فرض ایجاد بازار برای محصول؛ این احتمال وجود دارد که تقریباً تمام محصولات موجود در بازار، هم تست های کاربردی و هم قابلیت استفاده را پشت سر بگذارند. این مطلوبیت محصول است که رهبران بازار را از بسته جدا میکند.
تجربه برند ارتباط نزدیکی با مطلوبیت محصولات دارد و حتی ممکن است استدلال شود که از مطلوبیت جدا نیست. تجربه برند به این سوال پاسخ میدهد: آیا کاربر نسبت به محصول و شرکت/نام تجاری سازنده آن احساس خوبی دارد؟ درواقع تصویر ذهنی که از برند در ذهن مخاطب میماند و تجربه استفاده از آن مهم است. این ممکن است توضیح دهد که چرا مایکروسافت برای ورود به بازار سخت افزار در حوزه ای که اپل، برای مثال، در آن برتری دارد، بسیار سخت بوده است. یا برای مثال نام تجاری اپل مطلوبیت محصولات فیزیکی آنها را افزایش میدهد این شرکت به دلیل طراحی بیعیب و نقص شهرت زیادی دارد و در تجربه برند بینظیر است.
تفاوت اصلی بین این دو این است، هیچ تجربه کاربری بدون قابلیت استفاده وجود ندارد.مطلوبیت یک محصول را از قابل استفاده بودن به چیزی تبدیل میکند که کاربر میخواهد از آن استفاده کند. مطلوبیت چیزی است که یک محصول عالی را از یک محصول متوسط جدا میکند، اما قابلیت استفاده حداقل نیاز برای ارائه یک تجربه کاربری مناسب است. حال آنکه مطلوبیت نه تنها بر سهولت استفاده بلکه بر این ایده که کاربر میخواهد از یک محصول در اولویت استفاده از محصول دیگر استفاده کند، تمرکز دارد.
در نهایت کاربردپذیری مفهومی محدودتر از تجربه کاربر است زیرا هنگام استفاده از وبسایت فقط بر دستیابی به هدف تمرکز میکند. در مقابل، تجربه کاربر “نتیجه ارائه، عملکرد، عملکرد سیستم، رفتار تعاملی، و قابلیتهای کمکی سیستم تعاملی” است.
این اساساً به این معنی است که تجربه کاربر شامل جنبههایی مانند: عوامل انسانی، طراحی، ارگونومی، طراحی انسان محور، دسترسی، بازاریابی و همچنین قابلیت استفاده است. یک راه جایگزین برای نگاه کردن به این رابطه، تقسیم تجربه کاربر همانطور که توضیح داده شد به سودمندی، قابلیت استفاده ، مطلوبیت و تجربه برند است. که به بهترین شکل با نشان دادن این تقسیمات فرعی به صورت دایرههای متحدالمرکز نشان داده میشود که درونیترین دایره، اصلیترین جنبه تجربه کاربر است.