در استراتژی محتوا، هیچ کتاب راهبردی از استراتژیهای عمومی وجود ندارد که بتوانید از بین آنها برنامهای برای مشتری یا پروژه خود جمعآوری کنید. درعوض، نظم و انضباط بر یک سری اصول اصلی در مورد اینکه چه چیزی محتوا را مؤثر میکند و چه چیزی آن را مؤثر نمیکند، چه چیزی آن را درست به مخاطب منتقل میکند، استوار است. محتوای مطرح شده به صورت عموم درنظر گرفته شده است، حال آنکه، ممکن است برای کار بر یک پروژه خاص نیاز به کیفیتها و در نظر گرفتن مباحث دیگر و مرتبط با هر موضوعی داشته باشد، فهرست زیر محدود به کیفیتهایی است که در بیشتر محتواها به اشتراک گذاشته میشود.
هفت چک لیست اصلی که در طراحی استراتژی محتوا باید در نظر گرفته شود به شرح زیر است:
۱- محتوای خوب مناسب و مقتضی است.
۲- محتوای خوب مفید است.
۳- محتوای خوب کاربر محور است.
۴- محتوای خوب واضح و بدون پیچیدگی است.
۵- محتوای خوب سازگار و ثابت است.
۶- محتوای خوب مختصر و موجز است.
۷- محتوای خوب باید پشتیبانی شود.
باید محتوایی را منتشر کنید که برای کاربر و کسبوکار هر برندی مناسب باشد. در واقع تنها یک قانون اصلی برای محتوای خوب وجود دارد. باید برای کسب و کار شما، برای کاربران شما و برای کانسپت برند مناسب باشد.
برای هر قسمت از محتوا یک هدف مشخص و درستی را تعریف کنید. محتوا را براساس این هدف ارزیابی کنید.
تعداد کمی از افراد قصد تولید محتوایی را دارند که کاربران را خسته، سردرگم و آزاردهنده کند، با این حال محتوای تولیدی گاهی وقتها پر از محتوای اضافی، بیهدف و آزاردهنده است. این نوع محتوا نیز خنثی نیست. چرا که بهطور فعال زمان و هزینه را هدر میدهد و بر خلاف اهداف کاربر و تجارت هر کسبوکاری عمل میکند. و درنهایت بازخورد منفی خواهد داشت.
برای اینکه بدانید محتوای مناسبی برای یک صفحه (ماژول یا بخش) دارید یا خیر، باید بدانید که آن محتوا قرار است چه کاری انجام دهد. هر چه ویژگی و تحقیق و بررسی بیشتر مشخص شود، نتایج بهتری هم ایجاد خواهد شد.
چارچوبهای شناختی کاربران خود را بپذیرید.
در پروژه وب، طراحی کاربر محور به این معنی است که محصول نهایی باید نیازهای واقعی کاربر را برآورده کند و خواستههای واقعی انسان را برآورده کند درواقع استراتژی تجربه کاربری درستی داشته باشد. از نظر عملی، همچنین به این معنی است که زمان طراحی نقشه سایت برای بازتاب نمودار سازمانی به پایان رسیده است.
در کتاب روانشناسی اشیا روزمره، اثر دانشمند شناختی دونالد نورمن در مورد اهمیت اصلی درک مدل ذهنی کاربر قبل از طراحی محصولات نوشت. برای خواندن طراحی تجربه کاربری میتوانید به مقاله کاربرد سوگیریهای شناختی در تفکر طراحی در بخش نوشتههای من مراجعه کنید.
وقتی صحبت از محتوا میشود، کاربر محور به این معناست که به جای استفاده مداوم از مدلهای ذهنی و واژگان درونی مشتری، محتوا باید چارچوبهای شناختی کاربر را بپذیرد. این شامل همه چیز است، از مدل ذهنی کاربران شما از جهان گرفته تا سوگیریهای شناختی، روشهای استفاده از اصطلاحات و عبارات خاص.
در همه چیز به دنبال وضوح باشید.
وقتی گفته میشود چیزی روشن است، منظورمان این است که کار میکند، راحت ارتباط برقرار میکند، محتوای خوب با مردم به زبانی صحبت میکند که آنها میفهمند و به گونهای سازماندهی شده است که استفاده از آن را آسان و ساده میکند.
استراتژیستهای محتوا معمولاً برای تولید و اصلاح محتوایی که کاربران میخوانند،پس از بررسی و آنالیز دیتا، گوش میدهند و نگاه میکنند و با دیگر اعضای تیم تولید محتوای متنی نویسندگان، ویراستاران و متخصصان تولید محتوای بصری، گرافیستها، طراحان موشن و مدیران پروژه جهت بهبود محتوا در ارتباط هستند و خط مشی سازماندهی شده را براساس تقویم محتوایی انتشار، طراحی و تدوین میکنند تا تیم بتواند براساس آن کار را پیش ببرد.
همه چیز را در چارچوب عقل و منطق پیادهسازی کنید.
برای اکثر ما، زبان رکن اصلی برقراری ارتباط با یکدیگر و با دنیای بیرونی است. سازگاری زبان و ارائه آن در بستر محصول و خدمت به عنوان یک رابط ثابت عمل میکند، بار شناختی کاربران را کاهش میدهد و درک مطالبی را که میخوانند برای خوانندگان آسانتر میکند. از سوی دیگر، هرچه ناهماهنگی بیشتر باشد، تلاش شناختی بیشتر است، مانع از درک درست مطلب میشود و حواس خوانندگان را پرت میکند.
انواع سازگاری نیز همیشه ارزش یکسانی ندارند. برای مثال، سایتی که به پزشکان، بیماران و ارائهدهندگان بیمه خدمات ارائه میدهد، احتمالاً از سه دستورالعمل بیانی و لحنی متفاوت برای هر سه دسته مخاطب و برای محتوایی که قرار است خوانده شود، استفاده میکند.
مطالب بیهوده و اضافی را حذف کنید.
برخی از سازمانها و کسبوکارها عاشق انتشار محتوای زیاد و بیهوده هستند. شاید به این دلیل که بر این باورند که داشتن یک نمودار سازمانی، بیانیه ماموریت، بیانیه چشم انداز، و یک ویدیوی الهام بخش شرکتی در صفحه درباره ما، ساعتها و روزهای صرف شده برای تولید آن محتوا و هزینه پرداخت شده را تایید میکند. شاید به این دلیل که برای مثال آنها معتقدند گوگل تنها در صورتی به کار آنها رتبه میدهد که دهها پست وبلاگ در هفته منتشر کنند. درصورتی که محتوایی که بیمفهوم و بیدلیل بدون در نظر داشتن استراتژی خاصی تهیه و تولید شده باشد و در تعداد بالا منتشر شود ارزش کیفیتی خود را از دست داده و تنها تاکید بر بخش کیفی دارد. که آن هم حتی نیازمند استراتژی متناسب با اهداف و ماموریت برند است.
هیچ محتوایی را بدون برنامه پشتیبانی منتشر نکنید.
هنگامی که اطلاعات جدید به دست میآید، محتوای واقعی باید به روز شود و پس از اینکه دیگر مفید نباشد، حذف شود. نگه داشتن تعداد زیادی محتوای قدیمی میتواند بر اعتماد کاربر از بهروز بودن کسبوکار یا برند مدنظر تاثیر منفی داشته باشد.
صحبت در مورد همه این موارد آسان است، اما دلیل اینکه بیشتر محتواها به درستی تاثیرگذار نیستند شاید این باشد که اکثر برنامههای محتوا متکی به تولید، بازبینی و انتشار محتوا بدون نادیده گرفتن سایر مسئولیتها و استراتژی درست هستند. برای داشتن یک محتوای درست و متناسب با برند باید از استراتژی محتوایی مناسبی بهره برد که نیاز به متخصص استراتژی محتوا و یا استراتژيستی دارد که با دنیای دیجیتال نه تنها آشنا باشد بلکه رفاقتی دیرینه داشته باشد. و نه تنها استراتژی محتوایی را تدوین کند بلکه بتواند استراژی دیجیتال متناسب با محتوای اصلی را در تقویم محتوایی و برنامهاجرایی نهایی برای هر کسب و کاری طراحی و تدوین کند.
1 Comment
محتوای خوب واقعا پادشاه است ??